جدول جو
جدول جو

معنی پیرایه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پیرایه کردن
(هَُ)
بزیور آراستن. بزیب و زیور کردن. تحلی. (دهار) :
تو خود بکمال و لطف آراسته ای
پیرایه مکن عرق مزن عود مسوز.
سعدی
لغت نامه دهخدا
پیرایه کردن
بزیور آراستنزیب و زیور کردن: تو خود بکمال لفط آراسته ای پیرایه مکن عرق مزن عود مسوز. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیاده کردن
تصویر پیاده کردن
پایین آوردن از وسیلۀ نقلیه یا حیوان یا آسانسور و مانند آن ها، از هم باز کردن و بر زمین گذاشتن اجزای ماشین یا دستگاهی برای اصلاح و تعمیر
فرهنگ فارسی عمید
(هََ رَ)
متابعت کردن. اقتدار کردن. اقتفا کردن. اقتراء. اقتیاف. تمصر. تقیل. ائتمام، بدنبال چیزی پیوستن. اتباع. متابعت. احتذاء. تتبع. تقلید. تباعه. اثف. تأسی کردن. تسنن. تشیع. تعاقب. استقراء. تقسس. استتباع، پیروی کردن خواستن. استنشاء، تتبع اخبار کردن. قفو، قفوّ، قوف، قفر، پیروی کردن و در پی کسی رفتن. امتثال، پیروی کردن طریقۀ کسی را و تجاوز نکردن از وی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ یْءْ / هی)
پیمودن. رجوع به پیمودن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرایه کردن
تصویر کرایه کردن
سلاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاده کردن
تصویر پیاده کردن
پائین آمدن از مرکب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاله کردن
تصویر پیاله کردن
مردن در گذشتن خاصه در گذشتن پیر یا مراد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروی کردن
تصویر پیروی کردن
متابعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمانه کردن
تصویر پیمانه کردن
پیمودن
فرهنگ لغت هوشیار
قیام کردن بخدمت مهمان: از مهمانان پذیرایی کن. مهمانانرا پذیرایی کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروی کردن
تصویر پیروی کردن
((~. کَ دَ))
اقتدا کردن، متابعت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیاده کردن
تصویر پیاده کردن
تعمیر کردن موتور ماشین، ضرر رساندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
للتّحرير
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
Edit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
éditer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
редагувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
แก้ไข
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
edytować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
تدوین کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
mengedit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
bewerken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
לערוך
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
編集する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
редактировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
düzenlemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
সম্পাদনা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
संपादित करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
modificare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
bearbeiten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ویرایش کردن
تصویر ویرایش کردن
편집하다
دیکشنری فارسی به کره ای